? وقتی دلمان عجیب گرفته وکسی قدر دل صاف و کارهای مثبتتمان را نمیداند، هی تند تند ظرف میشوریم و حتی وقت نمیکنیم گاهی با مایع ظرفشویی از آن حباب های رنگین گمانی خوشرنگ درست کنیم و فوت کنیم و بترکد و بخندیم به تمام غصه ها و کمی هم خودمان را به بچگی و بی خیالی بزنیم ، وقتی تلنبار میشود حرف های نگفته مان و تبدیل به بغضی که همیشه ی خدا، سعی کردیم مخفی اش کنیم میشود، آرام آرام حتی انگیزه ها ی آبی آسمانی خوشرنگمان هم رنگ می بازد ….
حالا فرض کن وسط غرق شدن در دریایی از روزمره ها، وقتی دستمان لای امواج تمام نشدنی نرسیدن ها و غم ها و بن بست ها به هیچ دستاویزی بند نیست ، وقتی دیگر کاملا در حال غرق شدنیم و هر چه دورو برمان میبنیم آب هست وتنهایی ، دریایی از مشکلات تمام نشدنی …هر لحظه نفس کم میآوریم ومیرویم زیر آب شور و یک قلوپ آب شور تلخ، گلویمان را میسوزاند و بغض شورمان را شدیدتر … و فکر میکنیم:(دیگر بس هست سعی در خوب بودن… کم آورده ام..) ناگهان کلبه ای دوست داشتنی و امن و امان می بینیم.. انگار چراغی روشن هست و امیدی .. وکسی که همیشه، تمام عمر چشم انتظار زیبایی نجیب نگاهش بودیم، داریم به ساحل میرسیم و دیگر نه تنها، غریق وگم شده نیستیم بلکه یک آرامش قشنگ مطلق در کلبه ای شاد و نورانی منتظرمان هست..پس تمام عمر، جواب گمشده هایی که دنبالش سرگردان بودیم و با هر موجی به هر جهتی شناور و آشفته می شدیم ، اینجا بود ؟ ? ، چه امنیت آرامشبخشی چه باصفایی مطلقی ❤ ? .
قبول دارم که ما نمی توانیم، ما بدون توسل وسفینة النجاة نمیتوانیم، پس بس هست اینهمه دور خودمان گشتن و در جا زدن..
راه همین هست: دعای توسل و چنگ انداختن یک غریق به دستاویز چهارده نور مطلق آرامشبخش…
چطور فکر کرده ایم با این آبروهای نداشته بدون توسل، راه را می یابیم…
زمزمه میکنم: ای آبرودار زیبا پیش خدا، هر حاجتی که داریم به واسطه آبروی معصوم تو ای انسان کامل .. پیش خدا میبریم.. یا وجیها عند الله…..
وقدمناک بین یدی حاجاتنا….و نور میگیریم و آبرو میگیریم و غصه ها مثل همان حباب های تو خالی می ترکد…
بین الطلوعین هست و آرام زمزمه میکنم:یا امیرالمومنین، یا علی بن ابیطالب، یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا.. یا مولا تا تو را و فرزندان معصومت را داریم چرا بترسیم؟ چرا دلسرد شویم؟ . از پشت پنجره ی روبه دریای اتاقم می بینم… که سیاهی شب به تدریج میرود و سپیده میدمد….
غصه ها رفتنی ست … فرزند او میآید ، فرزند مولا علی می آید و تمام دلگرفتگی ها و بغض های یواشکی تبدیل به اشک شوق و لبخندی آرامشبخش میشود و این وعده خدا، راست هست.. شنا میکنیم و کم نمیآوریم حتی اگر در این مسیر اشک هایمان قدر هزار دریا شود، حتی لای دریای اشک هایمان هم شنا میکنیم. ادامه میدهیم … چون میدانیم ساحل امنی که خداوند وعده داده، آمدنی هست…
#شیدا_صدیق
آخرین نظرات