? واى به حال آن اجتماعى که…
?از این سرمایه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، براى خودش ایدهآل داشته باشد و نسبت به اجتماعهاى دیگر حس استغنا و بىنیازى داشته باشد.
?یک اجتماع اینطور فکر کند که خودش و براى خودش فلسفه مستقلّى در زندگى دارد و به آن فلسفه مستقلّ زندگى خودش افتخار و مباهات کند، و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنى همین که اجتماع از خودش فلسفهاى در زندگى داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. واى به حال آن اجتماعى که این حس را از دست بدهد!
?اگر اجتماعى این منش را از دست داد و احساس نکرد که خودش فلسفه مستقلّى دارد که باید به آن فلسفه متکى باشد، و اگر به فلسفه مستقلّ زندگى خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست مىدهد،گزیده_کتاب ولى اگر این یکى را داشته باشد ولى همه چیزهاى دیگر را از او بگیرند، باز روى پاى خودش میایستد.
? استاد مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص42